دل تنگ!
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه ی تنها دل تنگ!
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه ی جان را مدران!
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه ی تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی ا ست
قیل وقال زغن وبانگ شباهنگ یکی است
دیدی ان را که تو خواندی به جهان یار ترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
انکه می گفت منم بهر تو غمخوار ترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین؟
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ !
دل دیوانه ی تنها دل تنگ!
ناله از درد مکن
اتشی را که در ان زیسته ای, سرد مکن
با غمش باز بما ن
سرخ رو باش ازاین عشق و سر افراز بما ن
راه عشق است که همواره شود از خون, رنگ
دل دیوانه ی تنها دل تنگ !
(فریدون مشیری)
نظرات شما عزیزان:
|